حیرانی

-خیلی خودخواهی. : ) بیش‌تر از من. اما دیگه این آزارم نمی‌ده؛ خودخواهی‌ت.

+به خودخواهیم افتخار می‌کنم. خواستن تو بود همه‌ش. آزارت نمی‌ده، چون دیگه اهمیتی برات ندارم. آدمای جدی‌تری برات وجود دارند.

-خواستنِ من بود. آزارم نمی‌ده، چون دیگه نیست. اینجا تبت نیست! زن‌ها به ندرت یک آدمِ جدی هم پیدا می‌کنن، جه برسه به آدم‌ها!

+من خیلی نفهمم. خوشحالم که اینقدر نفهمم. وقتی کسی رو که می‌خوام نیست، ترجیح می‌دم نباشم. به سادگی حدِ فهمِ من.

-موضوع این‌جاست که وقتی هم اون کسی که می‌خواستی بود؛ بازم ترجیح دادی نباشی. فقط در لحظه قابل اعتمادی. : ) اعتبارِ یک جمله‌ از سمتِ تو، هرقدر هم عاشقانه، با نقطه‌ی ته‌ش تموم می‌شه. این باشکوهه؟ بله. اما از تحمل من خارجه. شایدم نیست، اما من می‌خوام که باشه.


پ.ن: فکر می‌کردم این سوال حتما بایست برای پروست باشد. اما رولان بارت، پروست‌وار آن را پرسیده. «آیا این که بدون کسی که دوستش داشته‌ای قادر به زندگی باشی، به معنای این است که او را کمتر از آن چه فکر می‌کردی دوست داشته‌ای؟»

«برشی از یک مکالمه» قرار است ادامه‌دار باشد. این مکان اینقدر برایم مقدس است که شخصی‌ترین‌هایم را بنویسم گوشه‌هایش. راستش اشاره کردن را بیشتر دوست دارم. اما گاهی آنچه ما مکالمه می‌پنداریم، فراتر از خودمان است. فراتر از حال و روزگار و یا شرایطی که در آن هستیم. و من دلم می‌خواهد این لحظه‌ها را ثبت کنم. نمی‌دانم ته‌ش ممکن است چه چیز پیش بیاید، فکر کردن هم ندارد البته. دوست دارم این لحظه‌های به‌خصوص، این تیر کشیدن‌ها، جایی میانِ حافظه‌ی مجازی و زندگیِ واقعیِ خودم بمانند. گرچه هیچ بعید نیست در آن‌ها دخل و تصرفی نیز صورت بدهم. این یکی ولی ناب است. نابِ ناب. 

باهار الف

گذشته

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی