ده دقیقهای هست که برای آقای "میم" تایپ کردهام "سلام، یه دقه بهم گوش میدی؟" و هنوز جوابی برایم ننوشته، با خودم فکر میکنم حتما در حال جبران کردنِ ساعاتِ بیشمارِ بیخوابیها و مستیهایش است. خودم دقیقا به آنچه میخواهم برایش بنویسم و او گوش کند(بخواند) واقف نیستم. حالا راستش فرقی ندارد. سوالی که همه جای ذهنم را پر کرده، بارها برای خودم، به هزار شکل پاسخ دادهام که البته همهی آن پاسخهای گاها سوزناک و رکیک به آغوشِ قلیچ ختم شدهاند و در آن اندک جا، انگار که همهی شمعهایم را با احترام فوت کردهاند، خاموش میشوم.
این روزهای سرد، این روزهای تلخ، این روزهای گه، بهتر که من در اندک جایم برای زیستن و اندک جابم برای مُردن، خاموش باشم.
پ.ن: اگر هنوز اینجا را میخوانی؛ به حرامزاده بودنت شک نکن. هستی. تماما.