حیرانی

چیزی که حالا گوش می‌کنم من را می‌برد اصفهان. تکنوازیِ سه‌تار و تمبک. هوا روشن بود آخرین باری که مسجد شیخ‌لطف‌الله را پیاده گز کردم. یادم هست که قدم نمی‌زدم، هر لحظه را لفت می‌دادم به خیالم. می‌لاسیدم بیشتر تا قدم زدن. روز آخری بود که اصفهان بودیم، حالم خوش نبود، مثلِ اغلب روزهای زندگی‌ام. دزدکی آمده بودیم. من و خواهرم و طاهره. تا کسی حواسش به ما نبود، از خانه زدیم بیرون. یادداشت گذاشتیم که «می‌رویم، اما خیلی زود برمی‌گردیم.» یادداشت را طاهره نوشته بود، یادداشت را من گرفتم که بگذارم یک جا جلوی دید همه، یک چیزی توی آن یادداشت اذیتم می‌کرد، قبل از رفتن، برگشتم و روی کلمه‌ی «خیلی» را خط زدم. جمله حالا واقعی‌تر بود. حالا می‌دانستم که با خط زدنِ «خیلی»، قدم‌های بیشتری خریده‌ام برای خودم. این علاقه‌ی عجیبِ من به مسجدِ شیخ‌لطف‌الله از کجا می‌آید؟ نمیدانم. بعد از مرگِ پدربزرگِ پدری، انگار اصفهان خلاصه شد در میدان نقش جهان. سبک می‌شدم هربار که قدم می‌زدم آنجا. از آن سفر آخر، مانده است چند عکس که با دوربینِ آنالوگ گرفته‌ام. هر شب نگاهشان می‌کنم و هربار یک چیز توی دلم می‌ریزد. همیشه آنجا انگار یک نفر، یک نفر خیلی بزرگ‌تر از تمامِ شهر، در انتظارِ من است...

.

از کنارت بلند می‌شوم. من تازه سیگارم را تمام کرده‌ام و تو در همان فاصله‌ی کم بینِ روشن کردن سیگار تا خاکستر شدنش، خوابت برده است. بلند می‌شوم که چیزکی بنویسم. چیزی پیدا نمی‌کنم برای نوشتن، گوشی را برمی‌دارم و همانطور که دنباله‌ی حرف‌هایم را توی ذهنم پی می‌گیرم، تایپ می‌کنم: یک نفر باید باشد که ریزه‌کاری‌های آدم را بداند و هم بداند این ریزه‌کاری‌های آدم، فصل به فصل، ماه به ماه و روز به روز تغییر می‌کند. باید بداند معتادِ بوی کفِ دستم هستم، باید بداند چرا معتادِ بوی کفِ دستم هستم. باید بداند وقتی خودم را دیر می‌اندازم وسطِ حرف‌های یک جمع، یعنی قبلش یک مرگی‌م شده است. باید کسی باشد که بداند کی و چرا گردِ تنهایی را باید از روی گرده‌هایم بتکاند و کی و چرا باید به حالم بگذارد و برود. یک نفر که رسمِ الخطِ آدم را خواندن بلد باشد. یک نفر که چشمش به تاریکی‌های آدم عادت کرده باشد.

 

پ.ن: گفتی ما خیلی شانس آوردیم. پرسیدم چرا؟ آن جوابی را که دادی، من در 4سطر به زبانِ خودم ترجمه کردم.

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی