حیرانی

من خواسته‌هایم را لیست می‌کنم

و تو شب را بدونِ من

هراسناک می‌خوابی.

و آفتاب به ماهتاب قول می‌دهد هر شب

که صبح را برگرداند به مادرش،

به آسمان.

و زندگی

به نوبه‌ی خود

در جریان است.

چیزی ولی کم است در این میانه که منم

این من که چیزی ندارد

ندارد دیگر

این "دیگر" یعنی که داشته است قبلا

این "دیگر" خیلی مهم است حتما

من خواسته‌هایم را لیست می‌کنم

و آدم آزادی‌اش را

هر بار

به شیوه‌ای فریاد می‌کشد.

سنگ می‌زند.

نقاشی می‌کند.

و من این‌بار می‌نویسم

آزادی‌ای را که نمی‌فهمم.

می‌نویسم:

آزادی.... تویی که شب‌ها را بدونِ من

هراسناک می‌خوابی

و زندگی که هنوز

به نوبه‌ی خود

در جریان است.

 

پ.ن: گرفتار در لوپ‌ام.

باهار الف

گذشته

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی