حیرانی

 

موزیک را می‌گذارم گوش کند، بعدش می‌گوید بگذار یک چیزی را برایت تعریف کنم. لبخند می‌زنم. صبر می‌کنم غمِ صورتش را جمع کند، خودش را از زیر آوار دربیاورد، تلنگر می‌زنم که "تعریف کن." یک جمله می‌گوید فقط. تعریف کرده است حالا. زلزله تمام شده، خروارها خاطره مانده است زیر آوار. جفتمان مصیبت‌زده‌ی همین زلزله‌هاییم. روی خرابه‌ها قدم می‌زنیم. دستم را گرفته است که مراقبم باشد. دستش را می‌فشارم گرم. می‌خواهم بداند که دوست دارم کسی این روزها مراقبم باشد. حتی اگر مرا به درستی نشناسد. راستش بهتر است که کمتر بشناسد حتی. خلوتم این روزها دیدن ندارد. 

می‌پرسد: ازینکه آدم بدی بودم، از من بدت نمیاید؟

می‌گویم: هنوز بد بودنت به من ثابت نشده

جایش دلم می‌خواست لبخند بزنم. اما نزده بودم. زده بودم، اما او ندیده بود و این فایده نمی‌کرد.

باهار الف

چاه بابل

نظرات  (۱)

کاش من بودم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی