برای آقای میم تایپ میکنم که "تو تنها چیزی هستی که بهش گند نزدم، شایدم تو نذاشتی که گند بزنم."
بعد آقای میم یک لبخند برایم میفرستد و پشتش میپرسد: "گند نزدی؟ واقعا؟"
بعد میدانم جفتمان خیلی میخندیم به این موقعیت. و من لپ تاپ را خاموش میکنم و آسوده میخوابم.
پ.ن: مردِ تاریخی ِ من حتی شهامتِ محو شدن در دریا را هم ندارد! مانده است ازین جا رانده، از آنجا مانده. دلم برایش میسوزد، اینقدر که یادم میرود روزی زیاده عاشقش بودم.